الفباخبر، واقعا چه عامل یا عواملی باعث میشود تا خوزستان سوژه خبرهای داخلی و خارجی شود و سیمایی از ناکارآمدی مدیریت را در منابع آب کشور نشان دهد؟
وقتی تبعات این ناکارآمدی به سایر حوزهها تسری پیدا میکند، موضوع دردآور فقدان مدیریت کارآمد را فریاد می زند. مگر ذخیرههای سد گتوند وکرخه دچار مشکل کمبود جدی آب است که البته نیست!
کافیست به واقعیتهای موجود این بخش به طور کوتاه و گویا توجه کنیم. واقعیت این است که خوزستان برخلاف تصور ایجاد شده بیشتر از آنکه دچار کمبود جدی منابع آبی باشد، درگیر فقدان سیستمهای انتقال آب است.
خوزستان تشنه مدیریت منابع آب است وگرنه رفع مشکل آب شرب منطقه با اجرای یک عملیات ضربتی اساساً کار چندان دشواری نیست.
برای روشن شدن موضوع اشاره به چند مثال کوتاه کافی است.
چندی قبل در اهواز مدیران اجرایی به دنبال دریافت تسهیلات برای احداث تصفیهخانه غرب کارون بودند. این تصفیه خانه قطعاً نیازمند شبکهای برای انتقال آب بود، تا بتواند منابع ورودی را در پمپاژخانه خود آماده رسیدن به مقصد کند، اما عجیب اینکه شبکه انتقال آب به طور غیرمنتظرهای جایگزین غرب کارون، در شرق کارون ایجاد شد و عملا بخشهای مرتبط برای تکمیل یک پازل از هم گسیخته شد.
در این صورت نه شبکه انتقال آب در شرق کارون فعال شد و نه سیستم تصفیه خانه و پمپاژ آب در غرب کارون با وجود صرف هزینههای زیاد دردی را دوا کرد! این مثال تصویری از ناکارآمدی و ضعف اعمال مدیریت یکپارچه در منابع آب کشور است.
پراکندگی و تقسیم بخشهای مرتبط منابع آب در حوزههای متفاوت ناشی از همین بیتدبیری یا در شکل بدبینانه خود رفتارهای غلط عامدانه است.
بد بختی و واماندگی مگر منشایی جز سپردن کار به نا اهل دارد؟
بخاطر بیاوریم که، سد کرخه در حوالی سال ۷۹ در دوره مرحوم هاشمی رفسنجانی آبگیری شد. اما شبکه انتقال آب در دشت عباس تا همین سه سال قبل آماده نشده بود! چرا؟ چون کارها به شکل عجیب وغریبی در حوزههای مختلف پخش شده بود که تکمیل کننده یک فرایند نبودند.
ساخت سد برعهده آب نیرو یا آب منطقهای بود، در حالی که ایجاد شبکه و کانالهای اصلی را وزارت نیرو بر عهده داشت و شبکه توزیع و تقسیم آب در زمینهای کشاورزی مردم هم زیر نظر جهاد کشاورزی بود و همین روال همچنان ادامه دارد.
کافی است زمین را حفر کنند و لوله را توسط نفر دوم در آن کار نگذاشته توسط نفر سوم حفره را پر کند تا کار بی نتیجه بماند.
احداث سد گیلانغرب هم تقریبا از همین مدل با کمی تفاوت پیروی کرد، تا نشان دهد منابع آب مدیریت یکپارچه بالادستی ندارد.
در سال۱۳۵۴احداث سد گیلانغرب آغاز شد و با حدود ۵۰ درصد پیشرفت فیزیکی در سال ۱۳۸۳ به اتمام رسید. یکی از مدیران این پروژه در خاطراتش گفته بود برای آبگیری سد با بارندگیهای پی درپی در انتظار جاری شدن سیل بودیم ولی این اتفاق طی چند سال به وقوع نپیوست و دو سال بعد تیم بررسی اعلام کرد تمامی حوزههای آبریز توسط وزارت کشاورزی تحت پوشش عملیات آبخیزداری است و به این ترتیب آبگیری سد عملا منتفی بود! اتفاقی که متأسفانه در یک استان و یک حوزه کلان مدیریتی روی داده بود.
سرانجام سه سال قبل که وقوع یک سیل نسبتا جدی حوزههای آبخیزداری را پشت سر گذاشت، سد گیلانغرب آبگیری شد و مردم ثمره احداث سد منطقه خود را با جلوگیری از تخریبهای جدی سیل چشیدند. این حلاوت و شیرینی بخشی از نتیجه خود را مرهون یک حادثه طبیعی بود، نه رفتار نظام یافته مدیریت منابع آب!
نگارنده: علیرضا محمدعلی
انتهای پیام